کوچک زاده | شهرآرانیوز؛ لیلا سلطانی، همسر مرحوم پهلوان احمد وفادار، پنجشنبه گذشته در هشتادوسهسالگی دار فانی را وداع گفت؛ یار و همراه پهلوان بزرگ خراسان و دارنده بازوبند پهلوانی کشور که دوستدارانش درباره او میگفتند: «نتوان شد به سهل و آسانی/ پهلوان احمد خراسانی». روزنامه شهرآرا اسفند سال۱۳۹۳ و در صفحه «مردم»، گفتوگوی مفصلی با همسر مرحوم وفادار انجام داده بود که در ادامه، بریدهای از آن گفتگو را که مربوطبه ویژگیهای شخصیتی این بانوست، بازنشر میکنیم.
لیلا سلطانی متولد ۱۳۱۸ در سرولایت از توابع قوچان بود و پدرش از زمینداران منطقه و کدخدای روستا. او در دوازدهسالگی با حاجاحمد وفادار که خود زاده روستای داوودلی قوچان بود، ازدواج کرد و نزدیک به نیمقرن، عمر زندگی مشترک آنها تا زمان فوت مرحوم وفادار در سال ۱۳۸۳ به طول میانجامد.
آشنایی و ازدواج شما با مرحوم وفادار چگونه اتفاق افتاد؟
آنطورکه خود مرحوم میگفت، یکمرتبه که از روستای ما رد شده بود، تعریف پدرم را زیاد شنیده و از خدا خواسته بود روزی دختر این مرد را بگیرد. سالها بعد قسمت شد و ما با هم ازدواج کردیم.
در زمان ازدواجتان مرحوم وفادار چه شغلی داشتند؟
ایشان ورزشکار بودند و بعدها کارمند راهآهن مشهد شدند.
همان زمان هم ورزشکار معروفی بودند؟
بله، همان موقع هم بازوبند پهلوانی گرفته بودند.
از خصوصیات اخلاقی حاجاحمد وفادار چه بیشتر به خاطر دارید؟
بیریا و ساده بود. اهل تجملات نبود. ماشین آنچنانی هم سوار نمیشد. خیلی بهتر از این میتوانست زندگی کند، اما خودش نخواست.
این سادهزیستی مرحوم وفادار برای شما و فرزندانتان سخت نبود؟
نه؛ من به قولی زیردست ایشان پرورش یافته بودم. دوازدهساله بودم که ازدواج کردیم و با اخلاقشان بار آمدم. مرحوم وفادار بهشدت به حلال و حرام در مالش اهمیت میداد و هر پولی را به خانه نمیآورد.
یکی از رسمهایی که در قدیم پهلوانهای شهر را به آن میشناختند، سفرهداری برای بقیه پهلوانها و علاقهمندان بود. مسلما شما هم نقش مهمی در این مسئله داشتید. درست است؟
من قبل از اینکه با پهلوان وفادار ازدواج کنم، دختر خان ثروتمندی بودم که او هم مثل همسرم، اهل سفرهانداختن و میهمانداری بود. بههمیندلیل هم آداب میهمانداری و پخت غذا برای تعداد افراد زیاد را بلد بودم. البته آن موقع کار ما خیلی سخت بود؛ چون تلفن نبود و ناگهان میدیدم همه اعضای تیم یک کشتی بدون خبر به خانه ما آمدهاند. باید در هر شرایطی آماده پذیرایی میبودیم.
دوستی بین غلامرضا تختی و مرحوم وفادار زبانزد بوده است. شما خاطرهای از این دوستی به یاد دارید؟
هر دو قهرمانهای بزرگی بودند. تختی واقعا آدم با حجب و حیا و مهربانی بود. یادم است هر وقت به مشهد میآمد، در خانه ما اقامت میکرد. همیشه هم سفارش آبگوشت میداد. حتی اینطور شنیدم که در یکی از مصاحبههایش گفته بود: «آبگوشت خانه وفادار را با هیچ غذایی عوض نمیکنم.» البته خیلی سال از آن موقع گذشته است و برخی خاطرهها از یاد آدم میرود. اما روزهایی را به خاطر دارم که حاجاحمد و تختی هر روز صبح با هم به زیارت میرفتند. تختی احترام فراوان به وفادار میگذاشت.
خاطرهای از مرحوم وفادار بین مردم نقل شده است. میگویند بعد از اینکه بازوبند پهلوانی را گرفته، محمدرضا پهلوی از او میخواهد چیزی درخواست کند، اما مرحوم حرفی نمیزند. این گفته درست است؟
بله، آن وقتها ما زندگی سادهای داشتیم. مرحوم وفادارخیلی دنبال مال و منال نبود. چند دوره قهرمان شده بود. روزی که بازوبند پهلوانی را گرفت، شاه به رسم قدردانی سه بار از او پرسید که اگر خواستهای دارد، مطرح کند، ولی مرحوم وفادار هیچ حرفی نزد.
یعنی مرحوم وفادار حتی یک زمین یا خانه هم از شاه نخواست؟
خیر، همانطورکه گفتم، ایشان خیلی ساده زندگی میکرد و به این مسائل اهمیت میداد.
آیا شما به ایشان اعتراض نکردید؟ یا از مرحوم وفادار علت این کارشان را نپرسیدید؟
حقیقتا چرا. پرسیدم. برای اینکه همان وقت هم رسم بود ورزشکاران از شاه چیزی طلب میکردند. حتی برخی خانههای چندطبقه گرفته بودند. اما آن مرحوم در پاسخم گفت: «این ملکها مال خود شاه نیست؛ گرفتنش حرام است.»